غزلی از زنده یاد استاد غلامرضا شکوهی
غزلی از زنده یاد استاد غلامرضا شکوهی شاعر نامی غزلسرای خراسان در مدح حضرت زهرا(س) :
در مدح حضرت زهرا(س) :
توان واژه کجا و مدح گفتن او
قلم قناری گنگی است در سرودن او
کشاندنش به صحاری شعر ممکن نیست
کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او
چه دختری که پدر پشت بوسهها می دید
کلید گلشن فردوس را به گردن او
چه همسری که برای علی به حظ حضور
طلوع باور معراج داشت دیدن او
چه مادری که به تفسیر روز عاشورا
حریم مدرسۀ کربلاست دامن او
بمیرم آن همه احساس بی تعلق را
که بار پیرهنی را نمیکشد تن او
دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد
پیام میچکد از چلچراغ شیون او
از آن ز دیدۀ ما در حجاب خواهد ماند
که چشم را نزند آفتاب مدفن او
آخرین شعر مرحوم غلامرضا شکوهی
آخرین غزل مرحوم غلامرضا شکوهی در مدح امام رضا (ع)که در مراسم شب شعر مقام این امام بزرگوار قرائت شد.
مضمون بـــکر غیـــر تو پیــدا نمی کنم
تا مدح توست،لب به سخن وا نمی کنم
معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست
مــن با پیاله دست به دریــا نمـی کنم
در وصفت آستین سخن را به هیچ روی
صد سینه حـــرف دارم و بـالا نمی کنم
آنـقدر سـر بلنــد بر ایـــوان نشستـه ام
کز خانـه هم بجــز تو تمـاشـا نمی کنم
من ذره ام که خانه خورشید خویـش را
از هیچـکس بجــز تو تقاضــا نمـی کنم
ای گنبد همیشه مطهر به عطــر اشک
جــز در حــریم کوی تو مــاوا نمـی کنم
در آستان بخشش تو چون حضور شمع
جز با سرشک و شعله مدارا نمی کنم
نامم اگر “غلام رضا” هست خویش را
بــا نـــردبان اسم تــو بـــالا نمـی کنم