برشی از کتاب به رنگ شقایق مجموعه اشعار فریدون شمس نشر ستاره جاوید
توهّم
پلک ها را روی هم بگذار خواهش می کنم
دست هایت را به من بسپار خواهش می کنم
خوب می دانی دل من سخت خاطر خواهِ توست
تو نمی خواهی و من بسیار خواهش می کنم
انعکاس خواهشم را از نگاهم خوانده ای
از تو در پژواک، در تکرار خواهش می کنم
گاهگاهی خواب می بینم که می بوسم تو را
این توهّم را نکن انکار خواهش می کنم
از می نابت مرا جامی بنوشان ،جان من!
خواه با اکراه یا اصرار،خواهش می کنم
من تو را می خواستم هربار ،نه گفتی به من
سنگدل تر می شوی هر بار خواهش می کنم
سخت دلتنگم،قدم بگذار بر چشم ترم
در غروب آخرین دیدار،خواهش می کنم
بیوفا،حالا که ترکم می کنی،باشد،برو!
بعد از این دست از سرم بردار،خواهش می کنم
برشی از کتاب به رنگ شقایق مجموعه اشعار فریدون شمس نشر ستاره جاوید
دشنه
شبیه ماه پر از رمز و راز می آئی
که از نظر شده پنهان و باز می آئی
نگاه روشن تو جشنواره ی غزل است
به شب نشینی شعرم چه ناز می آئی
میان این همه آواز های تکراری
چقدر در نظرم دل نواز می آئی
تواز تبار پری پیکران شیرازی
کجا به شهر من ای سرونازمی آئی؟
چه حکمتی ست ،سراغ من پریشان حال
برای و سوسه وقت نماز می آئی
هزار سال میان من و تو فاصله است
چه وقت از این ره دور و دراز می آئی ؟
اگر چه دشنه ای از خشم پشت سرداری
دلم خوش است که باروی باز می آئی !
حیرت
ماه در چشم تو پنهان شده است
باتو مهتاب نمایان شده است
ذهن حیرت زده ی آینه ها
از نگاه تو پریشان شده است
کوچه ابریست ،دلم می گیرد
پنجره تشنه باران شده است
بس که با آه دعایت کردم
سینه سجاده ی طوفان شده است
من به عطر نفست معتادم
روحم آلوده به عصیان شده است
کلبه ی کوچک تنهائی من
از غم عشق تو ویران شده است
رفته ام از سر راهت ،برگرد!
آن چه می خواسته ای ، آن شده است
حیف ، در شهر کسی عاشق نیست
مدعّی گرچه فراوان شده است
برشی از کتاب به رنگ شقایق مجموعه اشعار فریدون شمس نشر ستاره جاوید