برشی از کتاب مادام رکامیه نوشته پیام سمواتی نشر ستاره جاوید
مادام رکامیه
شخصیت های نمایشنامه:
مادام ژولیت رکامیه، همسر ژاک رکامیه بانکدار
مادام ژرمن دوستال، دوست ژولیت
بنژامن کنستان، معشوق مادام دوستال
متیو دومونمورانسی، دوک سلطنت طلب
پرنس آوگوست، برادرزاده فردریک پادشاه پروس
دوشس ژونو آبرانتس، دوست مادام رکامیه و مادام دوستال
دوک ژاک دوبروی، مخالف سیاسی ناپلئون
دوشس لوییز دوبروی، همسر دوک
ژان، خدمتکار
شارلوت، خدمتکار
محل وقوع ماجرا: قصر نکر (مادام دوستال) در کوپه سوییس
زمان وقوع ماجرا: سال 1807 زمان امپراتوری ناپلئون
پرده اول
[اتاق نشیمن قصر نکر، مبل های راحتی در وسط و شعله کم آتش در شومینه. چیدمان به سبک فرانسوی است با ترکیب رنگ های قهوه ای. مادام دوستال و دوک دومونمورانسی هر کدام روی مبلی نشسته اند.]
مادام
آه دوک عزیز باور کنید در اشتباه هستید. نیازی به گفتن نیست که من هم مانند شما با ناپلئون مخالفم اما بازگشت بوربون ها چاره کار نیست. پدر من هم به لویی شانزدهم خدمت کرد و هم به انقلاب و خود من همگام و همراه با همه این دوره ها بوده ام. خیلی از همراهان و دوستان من در این زمان ها تا همین امپراتوری ناپلئون بازداشت یا اعدام شدند.
متیو
حرف شما را می فهمم اما برای کسی که امتیازات اشرافی اش را انقلاب از او گرفت و سلسله جدید هم او را بازی نمی دهد بهترین راه حل بازگشت به
گذشته است. خود شما خیلی خوب می دانید که یک دوک در زمان بوربون ها چه قدرت و ثروتی در اختیار داشت.
ژرمن
بله خیلی خوب می دانم اما متوجه باشید که با این قدرتی که ناپلئون بعنوان امپراتور دارد بازگشت سلسله قبلی کار سخت که نه، تقریبا غیر ممکن است.
طرفداران او در بین مردم و سیاستمداران کم نیستند و بیشتر مخالفت ها هم در جهت اصلاحات سیاسی است و نه تغییر حکومت. یک چیزی را می دانید
دوک، زمانی که ناپلئون بعنوان کنسول اول در حال قدرت گرفتن بود از او خوشم می آمد و از پیروزی هایش لذت می بردم. او را مردی می دیدم که می
توانست فرانسه را دوباره بسازد. هنوز هم همین حس را داشتم اگر تمایلات استبدادی اش کار را به اینجا نکشانده بود.
[دوک و دوشس دوبروی وارد سالن نشیمن می شوند.]
شارل [با شیطنت] باز هم که بدون ما بحث سیاسی می کنید. این بار با هر دوی شما قهر می کنم.
ژرمن همان بحث قبلی ست. جناب دوک راضی نمی شود که سلطنت چاره کار کشور نیست.
[دوک و دوشس هم بر سر مبلی می نشینند]
متیو مادام عزیز. در حقیقت تا پیش از آشنایی با شما در سالن تان هیچوقت تصور این را نمی کردم که بانویی اینقدر متفکر و آگاه به مسائل
مختلف در این مملکت زندگی کند.
شارل من هم. اخ که دلم برای سالن شما در پاریس تنگ شده.
برشی از کتاب مادام رکامیه نوشته پیام سمواتی نشر ستاره جاوید