برشی از کتاب تنها کنار سایه خود ایستاده ام مجموعه اشعار کلاسیک فریدون شمس نشر ستاره جاوید
شرح بینهایت
به دست باد بده گیسوی رهایت را
بریز بر لب من طعم بوسههایت را
کنار آینه بنشین و باز افشان کن
به روی شانهی شب موی شب نمایت را
سکوت کوچهی ما، خانهی قدیمی ما
گرفته عطر نفسهای آشنایت را
اتاق خالیام از خاطرات سرشار است
بیا که در دل من غم گرفته جایت را
صدا اگرچه در اینجا نمیرسد به صدا
میان اینهمه،حس میکنم صدایت را
به سر هوای تو دارم،تو نیز میدانی
در این مغازله دارد دلم هوایت را
و تا همیشه تاریخ،عشق حک کرده است
بهسوی بخت من انگار ردّ پایت را
شبی مرور کن آئینه ی نگاه مرا
بخوان روایت این شرح بینهایت را
حسرت
دوباره تیر عشق در پرم نشسته است
و زخم تازهای به پیکرم نشسته است
غریب مثل غربت غروب دریاست
غمی که بی تو در برابرم نشسته است
از آه سینهسوز من خبر ندارد
کسی که در کنار بسترم نشسته است
حضور آبی تو در سکوت گم شد
چه تیغ حسرتی به حنجرم نشسته است
قلم شکسته است و یاد چشمهایت
غزل غزل میان دفترم نشسته است
دوباره ذهن باغ از کلاغ پر شد
و … رد پای برف بر سرم نشسته است
غمت مرا کشانده بر سر دوراهی
غبار شک به روی باورم نشسته است
کنار پنجره بیا! غروب دیدار
که بُهت در نگاه آخرم نشسته است
برشی از کتاب تنها کنار سایه خود ایستاده ام مجموعه اشعار کلاسیک فریدون شمس نشر ستاره جاوید
قاصدک
اشک از وسعت اندوه سخن میگفت
پنجره از شب و تنهائی من میگفت
برکه آئینهی مرغان مهاجر بود
باغ از مرثیهی زاغ و زغن میگفت
قصهی غربت شبهای صحاری را
باد در گوش اساطیر کهن میگفت
قاصدک پیک دل آرائی لیلا بود
عشق از حرمت زیبائی زن میگفت
ماه، حیرت زده انگشت به دندان داشت
شبنم از بوسهی آن غنچه دهن میگفت
روح حسرتزدهام مانده در این مرداب
سخن از تیرهگی و لای و لجن میگفت
عشق وقتی به سراغ دل من آمد
که اجل از شب و تلقین و کفن میگفت
میعاد
طنین زمزمهام بالهای فریاد است
نفس نفس زدنم تازیانه بر باد است
غزال عاطفهام از غزل پرندهتر است
دلم رمیدهتر از آهوان آزاد است
لبان ملتهبم زخمی زبانهی توست
پَرَم پُر از عطشِ داغِ تیرِ صیاد است
هنوز ای شبح بیشهزار خاطرهها
مرا غرور پلنگانهی تو در یاد است
به روی شانهی مهرت نمیگذارم سر
که آشیانهی عشق تو سستبنیاد است
شکستهام، تر و خشکم نکن، که خشک و ترم …
حدیث آتش و آب است، جمع اضداد است
مرا نگاه تو آموخت درس آینگی
که چشمهای تو در کار خویش استاد است!
تمام عمر ندانست دل، که رستاخیز
برای عشق معاد است یا که میعاد است؟
برشی از کتاب تنها کنار سایه خود ایستاده ام مجموعه اشعار کلاسیک فریدون شمس نشر ستاره جاوید